“MORADI CODE” پاداش بیش ازنیم قرن پیمانکاری در نفت

افزایش راندمان نیروگاه هاضرورت تداوم صادرات برق
آوریل 10, 2019
وندورلیست وزارت نفت برای ۸۴ قلم کالای ممنوعه
آوریل 30, 2019

“MORADI CODE” پاداش بیش ازنیم قرن پیمانکاری در نفت

اشاره: درصنعت نفت کشورمان کم نیستند متخصصینی که با عشق و علاقه سال های زیادی زحمت می کشند بدون آنکه نامی از آنها برده شود. سلمان مرادی یکی از این متخصصین است ، در میان نفتی هایی که در حفاری کار می کنند کمتر کسی است که اورا نشناسد و به تبحر وتجربه بی مانندش در شناخت ابزارهای حفاری ایمان نداشته باشد. تبحری که حاصل ۵۳ سال کار عاشقانه در شرکت های مختلف پیمانکاری نفت است بدون اینکه طی همه این سال ها رسمی نشدنش ذره ای از عشق و علاقه اش به کار کم کند. گله مند است اما آن را به حساب تقدیر روزگار می گذارد. هنوز هم با ۷۰ سال سن بصورت اقماری در جزیره کیش به عنوان رئیس کالای حفاری شرکت حفاری دانا کار می کند.گفتگوی چشم انداز نفت با خبره ترین ابزار شناس حفاری در کانکس محل کارش در بعد از ظهر یکی ازروزهای بارانی بهمن ماه در جزیره کیش انجام شد.

از زمان و چگونگی ورودتان به شرکت نفت بگوئید. برای شما که ساکن آبادان بودید و پدرتان کارگر پالایشگاه آبادان،ورود به شرکت نفت احتمالا کار راحتی بوده است؟

سال ۱۳۳۹، ۱۷سال داشتم که به دلیل نیاز اقتصادی خانواده مجبور به ترک تحصیل شدم تا کمک خرج پدرم باشم. اوایل دبیرستان بود که دنبال کار به هرجا سر می زدم. علی رغم اینکه بزرگترین پالایشگاه خاورمیانه و شاید جهان،آن موقع در شهرمان (آبادان) بود ولی هیچ گرایشی به نفت نداشتم. بالاخره روی لنج کاری پیدا کردم و دل به دریا زدم.ولی بعد از چند ماه کار کردن روی لنج فهمیدم که برای این کار ساخته نشده ام.بعد از اینکه در یکی از سفرها مجبور شدم صد روز در کویت بمانم و همه فکر می کردند که لنج ما در دریا غرق شده، به آبادان برگشتم.
از طریق ارتباطاتی که عمویم در شرکت های نفتی داشت در پائین ترین سطح به عنوان منشی یا Junior Clerk وارد یکی از شرکت های پیمانکار نفتی بنام Bechtel شدم.اواخر سال ۱۹۵۹ میلادی بود. در پایین ترین رده شغلی کارم را شروع کردم اما به خاطر استعدادی که داشتم خیلی زود رشد کردم. یادم هست یک روز چندین صندوق لوازم یدکی کاتر پیلار برای دکل های حفاری به انبار خسروآباد آبادان آورده بودند و می خواستند در انبار بچینند. آن موقع من نمی دانستم این قطعات چیست. دو نفر از کارکنان رسمی آن شرکت قطعات را تفکیک می کردند و دست ما می دادند تا در قسمت مخصوص بگذاریم. در حین اینکه هر قطعه را روی یک پالت می گذاشتم متوجه شدم که تفکیک آنها براساس شماره و حرفی است که روی آن نوشته شده است و خلاصه بعد از نیم ساعت کار کردن دیگر خودم بدون اینکه آنها بگویند هر قطعه را روی پالت خودش می گذاشتمآنها هم وقتی این دقت را در من دیدند و زبان انگلیسی من هم خوب بود من را به قسمت کالا منتقل کردند و این اولین ارتقا سمت شغلی ام بود که سرنوشت و اینده شغلی مرا رقم زد.اشتیاقم برای دانستن درباره چیزهایی که از صبح تا غروب نگاهشان می کردم و دیگر با آنها انس گرفته بودم سبب شد تا با اعتماد نفرات بالادستم بالاترین حقوق را در بین همکارانم داشته باشم. ماهی ۲۸۰ تومان حقوق می گرفتم. در آن سالها پدرم که در پالایشگاه بود با سی سال سابقه ماهی ۴۰۰تومان حقوق می گرفت.

مگر وضع نفتی ها آن موقع بد بود؟ همیشه شنیده ایم که از لحاظ درآمدی در بالاترین سطح بوده اند؟
نه آن طور ها هم نبود. در سطوح بالا، بله وضعشان خوب بود مثل همین الان ولی این طوری نیست که همه نفتی ها در هر سطحی و در هر شرکتی وضعشان خوب باشد. پدر من هم یک کارگر پالایشگاه بودکه از نظر حقوق در وضع پائینی قرار داشت. و اینکه من در مدت زمان کوتاهی توانسته بودم این حقوق رابگیرم بین همه اقوام و آشنایانمان پیچیده بود.

در شرکت Bechtel کارتان چه بود و تا چه زمانی در این شرکت بودید؟
تا ۱۹۶۴ آنجا کار کردم. آن موقع شرکت پان امریکن با دو دکل Pan1 , Pan2 در میدان سیروس (سروش) و داریوش (درود) کار می کرد و ماهم در قالب شرکت Bechtel کار لجستیک این دو دکل را انجام می دادیم. در خارگ هیچ امکاناتی نبود و تدارکات از اسکله خسروآباد آبادان انجام می شد. با کمترین امکانات کار می کردیم. بارگیری و لجستیک به صورت امروزی نبود. سانحه ها زیاد بود. حتی لیفتراک نداشتیم و با دست پالت ها را بلند می کردیم و در تریلی قرار می دادیم. تریلی را کنار ردیف لوله های حفاری قرار می دادیم و لوله ها را با دست هل می دادیم تا روی تریلی. وقتی که یکی از دکل ها به دلیل فوران چاه نیاز به باریت و سیمان پیدا می کرد ۵۰-۴۰ نفر کارگر استخدام می شدند تا کیسه های باریت و سیمان را تا اسکله حمل کنند و روی کشتی ها هم یک گروه دیگر کیسه ها را توی کشتی می چیدند. اسکله خسروآباد را k1 می گفتند و خارگ k2 گفته می شد.

پس اسم انبار K2 (کاتو) خارگ هم از آن زمان مانده است؟
بله فکر می کنم. خود من هم تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم. ولی باید دلیلش همین باشد.
وقتی که برای دکل های حفاری وسایل می فرستادید، اصلاً می دانستید که دکل چه جور جائی است؟ اصلاً دکل دیده بودید؟
نه اصلاً. ما فقط از صبح زود تا آخر شب در انبار کار می کردیم. نه در نزدیکی ما دکل بود که ببینیم و نه ما را آنجا می فرستادند. خانه پدری ام در لین ۱۱احمدآباد بود. صبح که بلند می شدیم بیاییم سرکار، ساعت ۵، هیچ وسیله ای نبود. تا اسکله، با ترس و لرز قسمتی را پیاده می آمدیم و قسمت دیگر را پشت ماشین های عبوری را می گرفتیم. بدون اینکه راننده بفهمد خودمان را به اسکله می رساندیم. ساعت ۱۲ شب هم آمریکایی ها ما را می آوردند و در خانه پیاده می کردند. وضعیت رفاهی خوبی هم نداشتیم. توی کارگاه که به ما غذا نمی دادند باید می آمدیم توی رستوران های بیرون چیزی واسه خوردن گیر می آوردیم. بارها پیش می آمد که غذا گیرمان نمی آمد و نان و پپسی می خوردیم. مثل حالا نبود که همه در ناز و نعمت باشند. توی کارگاه ها صبحانه، بین وعده، ناهار و …
وقتی که از آبادان به خارگ آمدید، شرایط آنجا چطور بود؟
چون شرایط اسکله آبادان خیلی خوب نبود و فاصله آبادان هم تا محل دکل ها زیاد بود بنا شد که انبارها را توی جزیره خارگ برپا کنند.وقتی قرار شد به خارگ برویم، یک گروه در خسروآباد همه وسایل را جمع آوری و بسته بندی کامل کردیم و به خارگ فرستادیم. آنجا هم خودمان تک تک جعبه ها را باز کردیم و دوباره توی انبارها گذاشتیم. از همه وسایل به دقت لیست برداری کردیم و هر لیست را روی جعبه ها زدیم.
اما خود خارگ آن موقع یک روستا بود. ۴۸روز کار می کردیم و ۱۴روز هم استراحتمان بود. چون رسمی نبودیم در ده زندگی می کردیم. برق نداشت. هیچی نداشت فقط یک نانوایی بود و یک ساندویچی. یک دکه ای بود که الان تبدیل شده به یک مغازه دو دهنه متعلق به آقای یزدی (پدر این ها بود که ساندویچی داشت).
در خارگ هم توی انبار کار می کردید؟
توی این سال ها من به بخش انبار حفاری منتقل شده بودم و وقتی به خارگ رسیدیم اول باید انبار را درست می کردیم. قفسه بندی کردیم. همه کالاهارا چیدیم. توی انبار حفاری پر بود از وسایل شرکت های معتبر دنیا که من برایم فرقی نمی کرد وسایل حفاری بود یا تکمیل چاه. همه را می شناختم.نفرات شرکت های Caterpilar, Bowen, Baker, Otis که برای بردن جنس هایشان توی انبار می آمدند با همه شان من می رفتم. تعجب می کردند که من هم وسایل حفاری را می شناختم و هم وسایل درون چاه را. آخر توی همه دنیا هر بخش متخصص خودش را دارد و فقط توی کشور ماست که یک نفر همه چیز باید بداند.
سخت نبود که اینهمه وسایل ریز و درشت حفاری و چاهها،ابزار دقیق و آب بندی و.. رابشناسید ؟ سخت نبود یادگیری اسم آنها؟
من کاربرد قطعات را که نمی دانستم. فقط از روی شکل ظاهری و اسم آنها تفکیک می کردم. اولین قطعاتی هم که آشنا شدم Fitting (اتصالات لوله ) بود. نمی دانستم کارشان چیست ولی مثلاً می خواندم Elbow (زانوی لوله) و با خودم می گفتم چرا ۹۰ درجه است و ۱۰ درجه نیست. شکل ظاهری و اسم آنها را حفظ می کردم. هر روز صبح می رفتم یک قفسه را می ریختم پایین برای تمیز کردن. بعد به اسم و شکل قطعه دقت می کردم. تفاوت هایشان را بخاطر می سپردم.
به کدام قطعات علاقه بیشتری داشتید و دوست داشتید بدانید کارش چیست؟
به وسایل حفاری خیلی علاقه داشتم. Composite Catalog ( کاتالوگ جامع وسایل حفاری) سال ۱۹۶۰ را که خیلی هم کامل بود و مثل Catalog سالهای اخیر نیست که هیچ اطلاعات فنی داخلش نباشد، می بردم ته انبار و یک کرسی می گذاشتیم و شروع می کردم به ورق زدن و نگاه کردن به عکس ها. آن موقع خیلی خوب نمی توانستم انگلیسی بخوانم ولی سوال می کردم. مطالعه فنی را هنوز هم انجام می دهم. بعضی مواقع از خارجی ها سوالاتی می کردم که آنها هم جوابش را نمی دانستند و وقت می خواستند تا جواب بدهند. یک بار پرسیدم کار این Rubber protector (محافظ لاستیکی)چیه و نمی دانستند، می گفت: “شوری” نمی دانم.
چرا “شوری”؟
چون قدم کوتاه بود، بهم می گفتند شوری. بعد Nick Name (اسم مستعار)من شد “سَمی”. دیگه این اسم ماند و تا آخر با همین اسم صدایم می کردند. سلمان را می گفتند “سمی”.
تقریباً ۱۰سال بعد از اولین کارم در شرکت نفت، زبان انگلیسی ام به حدی رسیده بود که کاتالوگ را می خواندم و می فهمیدم. واز این زمان بود که شروع کردم به یادگیری کاربرد هر قطعه. دیگر فقط به شکل ظاهری و اسم تجهیزات دقت نمی کردم. باید می فهمیدم که کار هرکدام چیست. چون از قبل علاقه هم داشتم. برایم جالب شده بود که مثلاً Fitting که تا آن موقع فقط اسم و شکلش را می دانستم حالا کارش را هم یاد گرفته بودم. در مشخصات فنی هر قطعه جزئی تر وارد می شدم.
وقتی می خواستیم لوله های حفاری را به دکل بفرستیم اول توی یارد لوله ها همه آنها را Tally (اندازه گیری وثبت )می کردیم که فرمت Tally کردن را خودم درست کردم.البته نه با متر معمولی. یک وسیله ای بود به نام Tent (متر نواری) که هر فوت به ده قسمت مساوی تقسیم شده بود. و با آن لوله های حفاری را اندازه می کردیم و بعد به دکل می فرستادیم. وقتی لوله با Tally به دکل فرستاده می شوند همه اطلاعات اصلی در فرمت Tally نوشته می شود که هم برای کمپانی من راندن لوله ها راحت تر است و هم بعدا که نیازی به اطلاعات لوله های جداری برای عملیات بعدی روی چاه باشد اطلاع کامل در دسترس خواهد بود. الان هم اگر به پرونده قدیمی چاه های سروش و درود مراجعه کنید Tally لوله های جداری که به امضاء من است را خواهید دید.
در منطقه خارگ چه ساختارهایی برای پشتیبانی دکل های حفاری وجود داشت؟
آن زمان خارگ دو قسمت بود. یک قسمت در اختیار شرکت نفت دولتی بود که ترمینال صادراتی در آن قرار داشت و یک قسمت دیگر در اختیار پان آمریکن بود که وقتی ما تجهیزات را وارد کردیم، شروع کردیم به درست کردن انبارها و یارد لوله ها و چیدن وسیله ها. که این قسمت خارگ هم اکنون در اختیار شرکت نفت فلات قاره قرار دارد و البته دیگر مدیریتش با خارجی ها نیست و همه چیز تحت کنترل و نظارت کارشناسان و کارگران ایرانی است.

اولین بار کی پایتان به دکل باز شد؟ تصوری که از دکل داشتید با چیزی که دیدید چقدر تفاوت داشت؟
اولین بار روی pan2 که هشت پایه دارد رفتم و بعد pan1 که Drill Ship بود. وقتی که دکل را دیدم آن چیزی که از دکل برایم مهم بود شناخت قطعات دکل بود و وقتی کاربرد هر قطعه را روی دکل دیدم علاقه ام به پیدا کردن اطلاعات فنی هر قطعه بیشتر شد و اشتیاقم چند برابر شد که بیشتر کاربرد قطعات را بصورت اصولی و فنی یاد بگیرم. بعد ها یک شرکت امریکایی از من خواست که به عنوان کمپانی من و یا به عنوان رئیس دستگاه روی دکل کار کنم ولی نرفتم. گفتند ۶ماه دوره خارج می فرستیم. خودم قبول نکردم. حتی وقتی که در فلات قاره هم کار می کردم از من خواستند که به عنوان کمپانی روی دکل ها بروم ولی قبول نکردم و ترجیح دادم که در قسمت کالا باشم.
تا چه موقعی خارگ بودید؟
تا ۱۹۶۸ خارگ بودم. بعد از آن رفتم تهران. یک مدت کوتاهی برای شرکت سهامی الیاف کار کردم که مال آمریکایی ها بود ولی کارش در رشته نفت نبود.

چه شد که از نفت بیرون آمدید؟
یک مشکلی با ساواک پیش آمد. سیاسی نبودم. چون ما نیروی پیمانکار شرکت نفت بودیم به ما وعده غذایی تعلق نمی گرفت. ولی می دیدیم که بشکه بشکه غذاهای مانده پرسنل رسمی را به دریا می ریختند ولی به ما نمی دادند که بخوریم و مجبور بودیم که به ده برویم و یک غذایی برای خوردن گیر بیاوریم. رفتار خوبی با ما نداشتند به همین خاطر یک نامه ای نوشتم و همه نفرات پیمانکاری امضا کردند که شرکت حداقل یک وعده به ما غذا بدهد. حتی ننوشتیم که به جای دور ریختن غذاها یک وعده به ما پیمانکاران هم غذا بدهید. به قول امروزی ها ما را فروختند و گفتند فلانی نامه را نوشته و روز بعد من را خواستند و از شرکتی که در آن کار می کردم اخراج شدم. ومطالبات چند سال سنوات من را نیز پرداخت نکردند.
یعنی شما را از شرکت Bechtel اخراج کردند؟
نه. فقط تا زمانی که در خسروآباد ابادان بودیم با شرکت Bechtel کار کردیم و وقتی به خارگ رفتیم در قالب یک شرکت پیمانکاری ایرانی بودیم که پیمانکار هم طوری قرارداد را گرفته بود که کمترین هزینه را برایش داشته باشد و خیلی راحت با کوچکترین اعتراضی که کردیم، کارگراز شرکت اخراج می شد. مثل خود من که با یک اعتراض ساده عذرم را خواستند.
چرا طی این همه سال که با شرکت های خارجی کارکرده بودید و به کار شما هم اعتقاد داشتند، کسی سعی نکرد تا شما را رسمی کند؟
آن سال ها خیلی ها بدون مدرک تحصیلی و فقط به خاطر داشتن روابط قوی در مجموعه شرکت نفت رسمی شدند ولی بنده که از نظر فنی مورد قبول ایرانی ها و خارجی ها بودم، دستم به جایی بند نبود. هر چقدر هم که بعضی سفارش می کردند تا من رسمی شوم ولی یک آقایی بود در امور اداری شرکت نفت LAPCO که نمی دانم خصومت شخصی داشت و یا از جایی دستور می گرفت، مخالفت کرد تا من رسمی شدنم مرتب عقب افتاد.
در تهران که بودم کارم خوب بود ولی دلم توی انبار حفاری بود. پول خوبی هم می گرفتم حتی یک شرکت تولید روغن نباتی هم پیشنهاد کاری خوبی به من داد ولی انگار منتظر بازگشت به کاری بودم که به آن عشق داشتم تا اینکه بعد از یکسال یک مهندس که قبلا در شرکت پان آمریکن مرا می شناخت با من تماس گرفت و رفتم منطقه لاوان و از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۷ آنجا بودم. چون بصورت پیمانکاری بودم هروقت که یک شرکتی پروژه اش تمام می شد کارگران موقتی را هم ترخیص می کردند. بعد از آن رفتم شرکت Deminex (دمینکس) آلمان در خرمشهر که کارشان حفاری در میدان جفیر و دارخوین و فیروزآباد شیراز بود. چندسالی اینجا بودم و مدتی هم از طریق این شرکت در دبی بودم و نفر مقابل شخصی بنام “باب گرکی ” که آمریکائی بود و چهار سال رئیس من در لاوان بود . نفر مقابلم موقع استراحت به امریکا می رفت و چند برابر من حقوق می گرفت ولی هر دو یک کار را انجام می دادیم. این اولین کارم بود که حقوقش را به دلار می گرفتم. فکر می کنم جزئ اولین نفراتی هستم که توی صنعت حفاری ایران حقوقم را به دلار می گرفتم.در آن زمان ماهی ۱۶۰۰دلار می گرفتم و در مدت اقامتم در دبی هم هزینه هایم با آن شرکت بود.
اقامتم در یکی از بهترین هتل های دبی بود. به مدیر پروژه ام گفتم می خواهم هتلم را عوض کنم. گفت: برای چه؟ گفتم خجالت می کشیم با این لباس کار روغنی و کثیف بین آدم های اینجا راه بروم. اینها انگار همه وزیر هستند. مرا بفرستید به یک هتل پائین تر. خلاصه به هتل کارلتون رفتم. یک ماه کار می کردم و ۸-۷ روز به ایران برمی گشتم.


زمانی که داشت انقلاب رخ می داد و شما در یک شرکت خارجی بودید که داشتند از ایران می رفتند.چه حسی داشتید؟نگران نبودید که با رفتن خارجی ها کارتان را از دست بدهید؟
نه چنین نگرانی نداشتم. از لحاظ امنیت شغلی هم نگران نبودم. همان موقع دمینکس می خواست مرا به مصر بفرستد که قبول نکردم. پیش خودم گفتم با رفتن آمریکائی ها خودمان ارباب می شویم و از این وضعیت رهایی پیدا می کنیم. نمی خواستم بروم مصر و دوباره برای کس دیگری کار کنم.
حتی یک بار هم فرصت آمریکا رفتن پیش آمد. رئیس حفاری داشتیم به نام Lefty که آمریکایی بود. می خواست به آمریکا برود و کار حفاری انجام دهد. می خواست مرا هم ببرد که رئیسم مخالفت کرد و گفت خودمان بیشتر بهش احتیاج داریم. بعدها فهمیدم Lefty در آمریکا ۶ دکل دارد و مرا برای Material Man دکل هایش می خواسته است. البته حسرت این را ندارم که چرا نرفتم چون کسی آینده را نمی داند شاید می رفتم آنجا و می مردم.
زمان جنگ کجا کار می کردید؟
از طرف شرکت سوفیران رئیس عملیات کالای جزیره سیری بودم. چون آشنایی کاملی با تجهیزات داشتم کل کالای آنجا را کدبندی کردم که به نام Moradi Code معروف شد و ماند. به نظرم آن کدبندی در بعضی جهات حتی از کدبندی MESC (Materials and Equipments Standards and Codes سیستم کالای شرکت نفت که از قبل از انقلاب با اقتباس از شرکت شل بنا شد ) هم بهتر است. مبنایش حروف الفباست و در برخی اقلام مثلاً مته که انواع زیادی دارد، یک مشخصه فنی ازهر مته در نامش قرار می گیرد که برای شناسایی اش کمک می کند.در آن مقطع انبار حفاری منطقه سیری را سازماندهی می کردم و براساس Moradi Code اجناس حفاری به انبار وارد و خارج می شد.
همین جا یک خاطره ای بگم. یک روز رفته بودم انبار سیری، موقعی که مهندس حفاری بودم. ایستاده بودم پشت کانتر پیش بچه ها که آقایی آمد و اسم یک قطعه را گفت که می خواست از انبار بگیرد.کارمند انبار گفت MESC قطعه را نداری؟ طرف گفت: نه. Moradi Code اش را دارم. به من نگاه کرد و کارمند انبار گفت : شما می دانید Moradi Code چیه؟ ایشان آقای مرادی هستند وکد مال این آقاست.
از زمان جنگ چه خاطراتی دارید؟بمباران ها و کشته شدن خیلی از دوستان. مثلاً وقتی صدا و سیمای آبادان را زدند آنجا بودم. چندتا از دوستانم که فوتبالیست بودند شهید شدند. یا وقتی مخزن لاپکو را در لاوان زدند که متعلق به فلات قاره بود.
شما که این همه سال در شرکت های پیمانکاری فعالیت کردید، بعد از انقلاب که می خواست شرکت ها ادغام شوند.
چطور شد که با این همه دانش و تجربه استخدام نشدید و سمت سازمانی نگرفتید؟
در سالهای بعد از انقلاب که در شرکت های نفتی مسئولیتی به عهده من بود، پستی که می شد برای من درنظر گرفت نیاز به مدرک لیسانس داشت و یا اینکه باید در سمت های خیلی پایین استخدام رسمی می شدم که مورد دوم را خودم قبول نکردم و همچنان نیروی پیمانکار ماندم.
آیا امکان معادل سازی گواهینامه ها و دوره هایی که گذرانده بودید نبود؟
چرا شنیده بودم که برای بعضی ها این کار را کرده بودند و معادل سابقه کار وتجربیاتی که داشتند برایشان مدرک معادل قبول کرده اند ورسمی شان کرده اند ولی این کار را برایم نکردند.
چه سالی بازنشسته شدید؟


سال ۱۳۸۰ به سن ۶۰ سالگی که بازنشستگی است رسیدم. سابقه کارم در نفت ۴۳سال بود که چون برای همه آن بیمه رد نشده بود با سابقه بیمه ۳۶سال بازنشسته شدم. الان هم که ۷۰سال دارم یعنی حدود ۵۳سال است که در نفت کار می کنم.
بعد از ۵۳سال کار هنوز روحیه تان جوان است و دلتان شاد و این حس خیلی خوبی است. فکر نمی کنید دیگر باید کمی هم استراحت کنید و به خودتان برسید؟
چرا احتیاج به استراحت دارم ولی وقتی هنوز نیاز مادی ام بطور کامل برطرف نشده و با حقوق بازنشستگی ناچیز نمی توان امورزندگی را گذراند، مجبورم کار کنم. البته این را هم بگویم که من بدون کار نمی توانم زندگی کنم. کار را از من بگیری پیر می شوم. در موقع کار، فکر می کنم، تلاش می کنم، آموزش می دهم و هنوز جریان دارم.
فکر می کنید تا حالا چندنفر را آموزش داده اید؟
طی این همه سال کار کردن افراد زیادی همکار من بوده اند. من عادت دارم که هر چیزی را می دانم بدون چشمداشت در اختیار دیگران قرار می دهم. خیلی ها آمده اند و رفته اند. از کارگر گرفته تا دیپلمه و لیسانس و فوق لیسانس و دکترا خیلی هایشان الان در شرکت های دولتی و خصوصی سمت های خوبی دارند و حتی مدیرعامل هم هستند که نیازی به نام بردن از آنها نیست.
حالا فکر می کنید از این تعداد زیادی که آموزش داده اید توانسته اید کسی را مثل خودتان هم از نظر تجربه و هم دانش پرورش دهید؟
اگر بخواهم حقیقتش را بگویم این عملی نیست. چون من همین الان در حال مطالعه هستم و هیچ وقت بیکار نیستم. یا کار می کنم یا مطالعه فنی. کسی که در کنار من است و می خواهد یاد بگیرد خودش باید این روحیه را داشته باشد و از رفتارها و کارها الگو بگیرد. اهل مطالعه مداوم باشد. اینکه بگوییم کسی عین من بیاید جمله درستی نیست.
در این سالها چه توقعی از مسئولان نفت داشتید؟ انتظار نداشتید تجارب شما را مستند کنند تا بقیه استفاده کنند؟
من انتظار دارم بعد از ۵۳سال، شرکت نفت افرادی را که سالیان زیادی زحمت کشیده اند، کسانی که تجربیات گرانبهایی دارند، کار را با وجودشان لمس کرده اند و می توانند گره ای از مشکلات صنعت را باز کنند، را جمع کند و حقوق خوبی بدهد تا به عنوان مدرس در سطوح وزارت نفت نیروهای جوان تر را آموزش بدهند. این توانایی هست که آموزش های تخصصی و کاربردی توسط ما که سالیان سال در عملیات بوده ایم داده شود. می توانیم آزمون های فنی و تخصصی را برگزار کنیم و نفرات جدید را بسنجیم. حیف است که از این همه سال تجربه استفاده نشود.

طی این ۵۳ سال کار، بزرگترین اشتباه فنی که انجام داده اید چه بوده است؟
حتماً اشتباهاتی انجام داده ام ولی الان اصلاً یادم نمی آید. همیشه سعی کرده ام اشتباه نکنم و این را به بقیه هم انتقال بدهم که اشتباه در حفاری جبران ناپذیر است.کمی از بحث فنی خارج شویم. بچه های عملیاتی و نفتی ها شما را با بازی اسنوکر می شناسندو لی در صحبت هایتان اشاره کردید که دوستان فوتبالی هم داشته اید؟
فوتبال ورزش مورد علاقه همه ابادانی هاست. وقتی رفتم خارگ در تیم فوتبال شاهین خارگ بازی می کردم. بعد که شاهین منحل شد، کاپیتان شهباز شدم و بعد هم مربی شهباز خارگ.
ولی اسنوکر ورزشی است از سال ۱۹۷۰ توی آبادان بازی می کردم. و همه سالهایی که توی شرکت های نفتی مختلف بودم شب هارا با اسنوکر سپری می کردم. توی این رشته هم حسین وفائی که سال گذشته در رده جوانان قهرمان جهان شد از بچگی پشت دست من توی باشگاه نفت آبادان می ایستاد و اسنوکر بازی کردن من را تماشا می کرد و می گفت ضربه های آقای کرادی اختصاصی است و لی حالا اینقدر خوب بازی می کند که جرات نمی کنم با هاش مسابقه بدهم. الان هم شب ها بعد از کار در کیش اسنوکر بازی می کنم ولی یکی از دوستان بازی مرا چشم زد که من دیگر نمی توانم خوب بازی کنم.

چه سالی ازدواج کردید؟
۱۳۵۳ که حاصل آن پنج فرزند است. پسر بزرگم مهندس عمران است و در پالایشگاه گاز بیدبلند امیدیه کار می کند.دومین پسرم در یکی از شرکت های پیمانکار نفتی تکنسین است. سومی مهندسی برق خوانده و چهارمی هم مهندسی پزشکی خوانده که فعلاً بیکار است. دخترم هم گوینده خبر صدا و سیمای آبادان است.

چرا هیچ کدام از بچه هایتان را تشویق نکردید حفاری بخوانند و یا در رشته خودتان کار کنند؟
دوست نداشتم هیچ کدام از بچه هایم مثل من در کار کالا باشند. نگاه نکنید که الان با احترام با من رفتار می کنند. طی این سالها خیلی بی احترامی وبی حرمتی دیده ام.الان قابل احترامم. بنابراین نمی خواهم پسرم جایی برود که زور به او بگویند. الان هیچ مهندسی و مدیری نمی تواند به من زور بگوید؛ چرا که اطلاعاتم آن قدر بالاست که نمی تواند زور بگوید. در ضمن برای شرکت هم مفید هستم و نمی خواهند مرا از دست بدهند.

 

خانواده شما چه طوری با شرایط کاری شما کنار آمد؟ کار اقماری، سکو، دکل.
همیشه شرایط اقتصادی طوری بوده که نمی توانستم رها کنم و سراغ کار دیگری بروم. سرمایه نداشتم. همیشه سعی کردم بچه هایم و خانواده ام در رفاه باشند و کمبودی نداشته باشند و همسرم تا زمانی که در قید حیات بود و بچه ها با این شرایط کنار آمده بودند. کار اقماری، تأثیراتی روی زندگی داشته ولی به مسیر اصلی زندگی ما آسیب نرساند.
پدر خانواده به عنوان ستون خانواده باید بتواند تمامی نیازهای خانواده را تأمین کند. من سعی کرده ام که خانواده ام در رفاه نسبی باشند و کمبودی احساس نکنند و فکرشان آزاد باشد برای تحصیل و درس خواندن. این نگاه من به زندگی طی همه این سالها بود.
و همسرم نقش مهمی طی این سالهای نبود من داشت و اگر می بینید که هر پنج فرزند ما تحصیل کرده اند و به جائی رسیده اند به دلیل صبر و زحمات آن مرحوم بوده است که همیشه قدردانش خواهم بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *